Tuesday, April 24, 2007

رنگ افشان

جوانی می کنيم، خوشحاليم، بی دغدغه ايم
مبارزه با بدحجابی و دستگيری جوان های سربازی نرفته به همين دلايل انجام می شه
گاهی تنوع لازمه
مگه نه؟
* * *
دقيقا از دوم ارديبهشت، رگ بزيتم گل کرده و شال آبی سرم می کنم
به هر حال بز بودن بهتر از گوس فند بودنه
گوس فند از گوسفند خيلی بدتره
* * *
مردم شهر سياه پوشند
من و تو رنگ فشانيم
* * *
رنگ افشان، تيتر احتياطه
تيتر اصلی، بازگشت گودزيلاست

Sunday, April 15, 2007

آزمون

به يکی از آدم هايی فکر کنيد که ازش خوشتون نمياد
يا به يکی از آدم هايی که ازش بدتون مياد
خب، حالا فکر کنيد يکی از داوران يک مسابقه مطبوعاتی هستيد
آيا اجازه می ديد آدمی که ازش بدتون مياد، جزو نفرات برتر مسابقه باشه؟
* * *
دل نوشته
! خداوندا! شادی را به ما بازگردان
! آمين

Monday, April 9, 2007

گم شده در باد

دل نوشته
پسرهايی از روبه رو می آمدند
تقسيم بندی شان از زن اين بود: زن ليسانسه، زن آشپزخانه
بقيه اش را نشنيديم
باد، صدايشان را برد

Tuesday, April 3, 2007

هراس

راه کمی مانده بود به پايان سال 1385 هجری شمسی
ننوشتن را تاب نياوردم، برگشتم
و در يکی از همان روزهای خوب بازگشت، يک دوست را ديدم
گوش ها را تيز نکرده بودم برای شنيدن، اما شنيدم
يک دوست روزنامه نگار پيوسته بود به يک سازمان دولتی
و باز يک علامت سئوال ديگر در ذهنم نقش بست؛ چطور راضی شده توی اين سازمان کار کنه
به بد و خوبش کار ندارم
شايد فردا من هم همين راه را بروم
!اما امروز نه
امروز مثل احمد طالبی نژاد فکر می کنم
او در يادداشتی منتشر شده در ماهنامه هفت نوشته:فرخ غفاری تنها روشنفکری نبود که دولتی ها شکارش کردند
توضيح: فرخ غفاری از نخستين نوآوران سينمای ايران بود
فيلم های جنوب شهر، عروس کدومه، شب قوزی و زنبورک ساخته اوست
مدتی مديريت فيلم خانه ملی ايران و قائم مقامی دبير کل جشن هنر شيراز را برعهده داشت
او پيش از انقلاب به پاريس رفت
يادداشت احمد طالبی نژاد با عنوان جامعه شناسی نخبه کشی در ماهنامه هفت، بهمن 1385 منتشر شده است
* * *
دل نوشته
جاده ها و خيابان ها
سرشار کرک بال های بهار است، می دانم

Thursday, March 22, 2007

گريز ناپذير

سررسيد را ورق می زنم
پر است از کتاب های خوانده و نخوانده، فيلم های ديده و نديده، کارهای کرده و نکرده
به سالی که گذشت فکر می کنم
پروژه هايی که قبول کرده ام، نشان می دهد که بيشتر تاجر بودم تا روزنامه نگار
فولدر کامپيوتر را نگاه می کنم
عکس هايی که گرفته ام، نشان می دهد که بيشتر عکاس بوده ام تا روزنامه نگار
سال 85 به مبارزه گذشت و کم کاری
بزرگ شدم در نامردی های روا شده
همه چيز به چه اهميت دارد گذشت
گذشت
...
* * *
کامپيوتر باز خراب شده، الان هم از هارد ديسک قرضی استفاده می کنم
* * *
يک دوست، اغلب نوشته هايم را در يک وبلاگ جمع آوری کرد
از گذشته گريزی نيست

Tuesday, March 6, 2007

ترديد

به شغلم ترديد دارم و هيچ نوع حرفی را در اين مورد نمی پذيرم، آيا فکر می کنی اين شغل من درد کسی را دوا خواهد کرد؟
هر چه که تعريف و تشريح کنی و گزارش بنويسی، باز آنها به کشته شدن و کشتن ادامه خواهند داد
فرانسوا، اين شغل من به هيچ دردی نمی خورد و هيچ دردی را دوا نمی کند
* * *
اين ها حرفهای اوريانا فالاچی پس از سفر به ويتنام جنوبی است، برای اين که يک طرفه به قاضی نرفته باشم پاسخش را هم می نويسم : تشريح و نشان دادن حماقتهای بشر هرگز بی فايده نبوده، البته اگر به بشر ايمان داشته باشيم
اوريانا فالاچی / زندگی جنگ و ديگر هيچ

Sunday, February 18, 2007

رضايت شغلی

خبرنگاران روزنامه ها مانند گذشته از کار خود راضی نيستند و بيشتر اين عدم رضايت از مديريت و کاهش آزادی حرفه ای آنان ناشی می شود
فقط حدود 25 درصد از روزنامه نگاران می گويند از شغل خود کاملا راضی هستند
داشتن احساس آزادی برای دنبال کردن متهورانه خبر يکی از چند عاملی است که باعث شده اين کار موجب رضايت روزنامه نگاران باشد
آنان هنگامی که بتوانند خبری را که می خواهند پوشش بدهند، انتخاب کنند از کار خود بيشتر لذت می برند
روزنامه نگاران به خاطر آنچه که بايد ببينند و گزارش کنند، رنج می کشند
غالبا رنج گزارش يک ماجرای خاص فقط به علت تلخی و آزاردهندگی خود آن ماجرا نيست، خبرنگاران از اين که همکاران آنان در تحريريه موضوع را درک نمی کنند، نسبت به آن همدردی نمی کنند، يا خواسته های غير معقول خبری دارند، رنج می برند
حمايت و درک ضعيف مديريت، رنج خبرنگاران را تشديد می کند
روزنامه نگاری جهانی/ جان هربرت/ ترجمه: يونس شکرخواه، علی ايثاری کسمايی
دل نوشته
پاک شد، به همين راحتی
وبلاگم رو ميگم
پاک شدنش نکته ای رو برام روشن کرد؛ چرت گفتن که آدم عاقل، يه اشتباه رو دو بار مرتکب نميشه
حالا دارم غصه می خورم، نه به خاطر پاک شدن وبلاگ، به اين خاطر که تغيير و تحولی که در دو سال اخير داشتم توی مطالبم به چشم می خورد
و حتی تغيير و تحول شما که در سطر سطر نوشته هام تا سطر سطر نوشته هاتون ديده ميشه
دو سال خاطره تلخ و شيرين، پاک شد
و باز کسی توی ذهنم تلنگر می زنه که: اين يعنی بايد همه چيزو فراموش کنی